همه چیز بود و بی تو انگار هیچ چیز نبود. زیاد بود ولی بی تو به چشم نمیآمد. زمین چیزی که زیاد داشت، آدم بود، ولی هیچ کس تو نمیشد. خاک هم بود، اما بخل وجودش را گرفته بود و به دانهای جان نمیداد… . بذرها تو را خواستند. صدای بذرها در بادها پیچید. […]
همه چیز بود و بی تو انگار هیچ چیز نبود. زیاد بود ولی بی تو به چشم نمیآمد. زمین چیزی که زیاد داشت، آدم بود، ولی هیچ کس تو نمیشد. خاک هم بود، اما بخل وجودش را گرفته بود و به دانهای جان نمیداد… .
بذرها تو را خواستند. صدای بذرها در بادها پیچید. نبودنت را فریاد زدند. خبر به یاس و نرگس و شبنم رسید. ماه آخرین صدا را گرفت و به آسمان برد. آسمان، غربت ماه را دید، آستینش را بالا زد، اشک توی چشمانش دوید و تو را از خدا گرفت… .
کریم اهل بیت علیهمالسلام
خانه رحمت را از سوت و کوری درآوردی. نمیدانم اگر تو نمیآمدی، آیا زمین به ماه، روی خوش نشان میداد؟ آیا چیزی میداد که از رخوت در بیاییم؟
کریم اهل بیت علیهمالسلام میوه دل واپسینْ پیامبر! عالم، مدیون کرامت توست.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین