مجتبای هستی! حتی اگر شبیهترین به رسول اللّه نباشی، حتی اگر پای پیاده خویش را بیست و پنج بار در بیابانها به طواف کعبه نبری، باز هم دست عطای بیمنتهایی و امام حلم سر به فلکی که دشنام بیگانه را به لبخند، آغوش میگشاید و بر سفره کرامت مینشاند.سرآغاز سلاله زهرا، خوش آمدی! تو فرزند […]
مجتبای هستی! حتی اگر شبیهترین به رسول اللّه نباشی، حتی اگر پای پیاده خویش را بیست و پنج بار در بیابانها به طواف کعبه نبری، باز هم دست عطای بیمنتهایی و امام حلم سر به فلکی که دشنام بیگانه را به لبخند، آغوش میگشاید و بر سفره کرامت مینشاند.
سرآغاز سلاله زهرا، خوش آمدی! تو فرزند علاقه دو عصمت بیپایانی؛ مظلوم مضاعف تاریخ که در پس نامش، سکوت و خونجگری نهفته است.
نامت، کبوتر سپیدی است که با شاخهای از زیتون، به نظاره تاریخ ایستاده.
بر بلندای قرنهای جبر و ستمگری، کاش بشر، با دستهای صلح تو برای همیشه بیعت کنند.
به میهمانی لبخند علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام برویم
رقیه ندیری
ماه به نیمه رسیده است، دارد باران شکوفه و لبخند میبارد و شهر، در زلال تبسم خداوند، نفس تازه میکند.
شهر، سال سوم هجری را نفس میکشد و بشارتی که از فقیرترین خانه تکثیر میشود کامها را شیرین کرده است. علی و فاطمه علیهماالسلام ـ این دو روح کامل آفرینش ـ به نوزاد خویش مینگرند؛ به اولین ثمره پیوندشان، آن وقت، رو به خداوند میچرخند و به شکرانه این مولود، سر به سجده شکر میبرند.
علی و فاطمه به نوزاد خویش مینگرند. به قداستی که باید به ارث برده باشد، میاندیشند و به صبری که باید با گوشت و خونش عجین شده باشد و در معصومیتاش غرق میشوند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.
طراحی سایت : راستچین